واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معرفت |
شناسایی، علم، دانش |
زلال |
صاف، گوارا |
گوارا |
خوشایند، لذّت بخش |
یقین |
بدون شک، بی گمان |
عظمت |
بزرگی، بزرگواری |
جلال |
بزرگی، شکوه، عظمت |
خلقت |
آفرینش |
مذاب |
ذوب شده، آب شده |
گام |
قدم |
استوار |
محکم، پایدار |
برافراشته |
بالا برده، بلند کرده |
نشاط |
شادمانی، خوشی |
دیرینه |
دیرین، کهنه، قدیمی |
رفیق |
دوست، یار |
معصوم |
پاک و بی گناه |
وداع |
بدرود، خداحافظی |
وداع |
بدرود، خداحافظی |
ضمیر |
باطن، درون |
با گرگ در هم پیچید |
آزاد با گرگ گلاویز شد |
تقلّا |
کوشش، تلاش |
روُلَه |
فرزند (به زبان کردی) |
قنداقه |
ملحفه، دور پیچ کودک |
هراسان |
ترسان |
دایه |
مادر |
ریگ |
شن، سنگ ریزه |
خیش می کشید |
شخم می زد |
جهید |
جَست زد |
مجال |
فرصت |
خویشاوند |
قوم و خویش، فامیل |
||
آداب دان |
آگاه به راه و رسم زندگی |
||
کِشته |
کاشته شده، کِشت شده |
||
کشتزار |
مزرعه، زمین زراعت شده |
||
سیراب |
سیر شده از آب، پر آب |
||
می نگریستم |
می دیدم، نگاه می کردم |
||
کنجکاوی |
جست و جو، یافتن چیزی |
||
زمزمه |
نغمه، خواندن آرام و زیر لب |
||
اندک اندک |
کم کم، به تدریج، رفته رفته |
||
غرقه |
غرق شده، در آب فرو رفته |
||
گالش |
نوعی کفش، کفش لاستیکی |
||
معطّل |
بی کار، منتظر، بلاتکلیف |
||
مویه |
شیون و زاری، ناله، گریه |
||
هق هق |
صدای بریده بریده گریه |
||
هیجان |
التهاب درونی، آشفتگی، اضطراب |
||
گام انداخت و دوید |
قدم برداشت و شروع به دویدن کرد |
||
نهال |
درخت نو کاشته، درخت نو نشانده |
||
حق شناسی |
شناخت حقیقت و راستی، خداشناسی |
||
جاذبه |
نیرویی که اجسام را به طرف خود می کشد |
||
اعجاز |
معجزه، کاری شگفت و عجیب انجام دادن |
||
خستگی ناپذیر |
کسی که پیوسته کاری می کند، بدون خستگی |
||
روناک |
به معنی روز روشن، روشنایی – در زبان کُردی |
||
کابوک |
به معنی کبوتر، نامی برای دختران – در زبان کردی |
||
خرناسه |
صدایی ناهنجار که از گلو یا بینی شخص خارج می شود |
||
آمین |
کلمه ای که پس از دعا گویند، به معنی بر آور! بپذیر! اجابت کن! |
||
غرور |
تکبّر، فریفتگی، به خود بالیدن، در این درس: احساس سربلندی به سبب موفّقیّت |
||
کژال به دنبال او زمین را خیش می کشید |
کژال به دنبال او زمین را چنگ می زد، سنگین حرکت می کرد |